یک کارشناس اقتصادی درباره قرارداد بین ایران و چین مینویسد: در جایی که قدرت چانهزنی طرفین برابر نیست، امکان شکلگیری بازی برد- برد با توزیع منصفانه وجود ندارد. طرف ضعیف، برای جلب همکاری طرف قویتر، ناچار از پرداخت امتیازهای خاص است. این قاعده کلی در هر رابطهای وجود دارد؛ از رابطه میان دو فرد و دو شرکت گرفته تا دو کشور.
علی دینیترکمانی کارشناس اقتصادی در روزنامه شرق نوشت: قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین یکی از موضوعات داغ این روزهاست. بدون ورود به جزئیات این قرارداد، به چند نکته کلی اشاره میکنم که میتوان برمبنای آنها درباره خروجی این قرارداد از منظر منافع ملی به ارزیابی پرداخت.
چین به عنوان یک بازیگر مهم جهانی در حال ظهور است. نمیتواند قواعد مهم بازیگری جهانی از جمله تأمین امنیت برای تولید و سرمایه خارجی را نادیده بگیرد. نمیتواند بدون همکاری با غرب به فناوریهای پیشرو دست یابد. ازاینرو، منافعش، در محکمکردن میخ قدرت نئواستعماری در حال ظهور خود است که لازمه آن همکاری با قدرتهای بزرگ جهانی است؛ یعنی برای چین، یک کشور خاص، فرع بر مسئله است. آنچه اهمیت دارد، تأثیر تعاملات با چنین کشوری بر کلیت تعاملاتش با جهان است. اگر تأثیر منفی بگذارد، به احتمال زیاد، از آن پس میکشد. اگر در راستای منافعش باشد، بازی را به گونهای پیش میبرد که دیگران را در خدمت تأمین منافع خود قرار دهد.
نتیجه همکاری یا منازعه میان دو طرف با قدرت خیلی نابرابر از قبل مشخص است. نتیجه منازعه، حذف سریع طرف ضعیف از صحنه است. نتیجه همکاری نیز شکلگیری بازی با توزیع نابرابر منافع حاصله است. در جایی که قدرت چانهزنی طرفین برابر نیست، امکان شکلگیری بازی برد- برد با توزیع منصفانه وجود ندارد. طرف ضعیف، برای جلب همکاری طرف قویتر، ناچار از پرداخت امتیازهای خاص است. این قاعده کلی در هر رابطهای وجود دارد؛ از رابطه میان دو فرد و دو شرکت گرفته تا دو کشور.
اگر مسیری که چین در چند دهه اخیر طی کرده است، اقتصاد ایران نیز تجربه میکرد، امروز نیازی به چنین قرادادی پیش نمیآمد تا چین تأمینکننده فناوری و سرمایه مالی در حوزههای کلیدی از جمله نفت و گاز و شیلات و… باشد. با ادامه روندهای گذشته در عرصه سیاست خارجی، چنین قراردادی مانع از بدترشدن شرایط نمیچین، در چارچوب قدرت چانهزنی نابرابر طرفین، با اقتصاد ایران همان کاری را خواهد کرد که نظریهپردازانی، چون پاول باران و پاول سویزی در کتاب «اقتصاد سیاسی رشد» از آن به عنوان «انتقال مازاد» از کشورهایی پیرامونی به کشورهای مرکز نام میبرند؛ یعنی وابستگی فناورانه و مالی و سیاسی به چین با پیامد منطقی توزیع نابرابر منافع و در تحلیل نهایی یعنی «توسعه توسعهنیافتگی». راهکار اساسی برای پرهیز از تشدید وضعیت، درک جهانبینی است که چینیها به آن رسیدند؛ توسعه مقدم بر هر چیزی است.
No comments:
Post a Comment